سلام دوستان :)
آماده شدم که برم سر کار
سوار ماشین شدم و مجبور شدم برای ورود به خیابان اصلی دنده عقب برم ...
یه دفعه دیدم " پیل تن" داره از عرض خیابان رد میشه
( پیل تن یکی از دوستان و بچه محل های خیلی خوب منه ولی خیلی لاغره و ضعیفه منم به شوخی بهش میگم پیل تن .:)
اومدم اذیتش کنم و با سرعت برم سمتش تا بترسونمش که یهو ...
بقیه ماجرا رو بصورت شعر بخونید :
نمودم زین ، چو رَخش صف شکن را
عقب راندم ، من آن اسب کهن را
چو پا روی پدال گاز بردم ...
میان راه ، دیدم "پیل تن" را
مسلط گشت اهریمن به فکرم ...
که جانش را بگیر ، این بد بدن را
به شوخی حمله ور شد رَخش سویش
فراری داد ، آهوی خُتن را
به تعقیب جوان مشغول بودم
مشوّش کرد ذهن و هوش من را
شدم از عابران غافل ، به ناگه
ندیدم پشت فرمان پیرزن را ...
خدا یارم شد و غفلت نکردم ...
عزادارش کنم ، یک انجمن را
نهیبی زد مرا وجدان ، کجایی ؟؟؟
به گوش آویز ، اینک این سخن را
چرا راننده ای سر به هوایی ؟؟؟
نیاموزی چرا تو ، فوت و فن را ؟
ندیدی زیر پایت ، یاسمن را ؟؟
لگد کردی به زیر پا ، چمن را !!!؟
مَکَن چاهی برای پیل تن ها ...
که گیرد چاه خود ، آن چاه کن را
همان طور که پیل تن داشت به چهره ی متفکر من میخندید ، در این اندیشه بودم اگر بلایی سر پیرزن بیچاره آمده بود چه می شد ...؟
+ در پاسخ به سوال یکی از دوستان ، اشعار قبلی قدح رو در اینجا بخونین .
5 سال گذشته