خورشید در غل و زنجیر ... (قدح پنجاهم )

خورشید در غل و زنجیر ...


دست از خدای خویش گویی شسته بودند

خورشید را بین سلاسل بسته بودند

 

در شامگاه ظلم و بیداد زمانه

میخورد بر شمس وجودش تازیانه

 

هر لحظه در زندان فقط یاد خدا بود

راضی به تقدیر خدا و هر بلا بود

 

با اینکه در قید غل و زنجیرها بود

آرام بود و بر لبش ذکر خدا بود

 

وقتی به تنگ آمد ز جور چرخ گردون

میگفت خَلّصنی خدا من سِجن هارون

 

مسموم زهر کینه شد موسی بن جعفر

آن یوسف زندانی زهرای اطهر

 

میسوخت از زهر و به یاد کربلا بود

ذکر لبش معصومه و جانم رضا بود

 

با زهر کینه حضرتش حاجت روا شد

جان داد و اینگونه از آن زندان رها شد

(قدح)


  • جناب قدح

قدح ghadah.blog.ir

در دیر مغان آمد ، یارم قدحی در دست - مست از می و میخواران از "نرگس" مستش مست

شعرواره های قدح
Designed By Erfan Powered by Bayan